من و تو

وبلاگی صمیمی با مطالب متنوع

من و تو

وبلاگی صمیمی با مطالب متنوع

جملات مثبت!!

بندهای زیر جملات مثبتی هستند که اگر روزانه تکرار شود و یا بر روی صفحه ای نوشته شده و ان نوشته در معرض دید قرار گیرد و شما هر روز  این تابلو ی زیبا را  مشاهده کنید



به خود ببالید و بگوئید که:
1- در وجود من عظمت و بزرگی نهفته است

2-من یک نابغه هستم و از نبوغ خود استفاده میکنم

3-من ایده های بزرگی در سر دارم و انها را به واقعیت تبدیل میکنم

4- من هر روز سلامت تر و تندرست تر هستم

5- من یک پرنده ی بزرگ هستم

6-من واقعا انسانی بزرگ هستم

7- چقدر دنیای من قشنگ و زیبا شده است

8- چقدر من هر روز خوشبخت تر و سعادتمند تر میشوم

9-من همواره در هر کاری موفق و پیروز میشوم

10- خدای رحمان مرا بسیار دوست دارد و در همه ی امور زندگیم مرا کمک میکند

11-ثروت و معنویت بسوی من همواره است و من هر چه بخواهم برای خودم خلق میکنم

12-سراسر وجودم غرق در انرژی و شادی ست

13-من همواره منتظر اتفاقات خوب در زندگیم هستم

14- من به خود افتخار میکنم

15-همواره از وجود و چهره ی من شادی , انرژی و عشق ساطع میشود

16-هرچه بیشتر می بخشم بیشتر می ستانم و احساس شادمانی میکنم

17-من با اقتدار زندگیم را آن گونه که می خواهم طراحی میکنم

18- من انسان مقتدر , خلاق و دوست داشتنی هستم

19-من سزاوار بهترین ها هستم

20-در هر لحظه به خاطر همه ی نعمت ها و موهبت هایی که خداوندبه من داده او را شکر میگویم

21- من در کمال ارامش بسر میبرم و همواره رو حیه ای شاد و چهره ای خندان دارم

22 - من با اقتداری خداگونه بر روحیه و عواطف و احساسات خود کنترل دارم و انها را مدیریت میکنم

22-خداوند مرا ازاد افریده و من محکوم به هیچ سرنوشتی از پیش تعیین شده نیستم


تمام این عبارات تاثیر خاص و مثبتی بر روی ضمیر نا خود اگاه دارد و میتواند عین واقعیت را در زندگی انسان پدید اورد 

جمله زیبای استادَ

دانشجویی به استادش گفت:

استاد اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم ان را عبادت نمی کنم.

استاد به انتهای کلاس رفت و به ان دانشجو گفت : ایا مرا می بینی؟

دانشجو پاسخ داد : نه استاد ! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.

استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت : تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید!




  

دلنوشته های دکتر حسابی


داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند،

این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند. همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم،

پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم.

انسان عاشق زیبایی نمی شود،
بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!


انسانهای بزرگ دو دل دارند

دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که می خندد و آشکار است.
همه دوست دارند که به بهشت بروند،
ولی کسی دوست ندارد که بمیرد … !


عشق مانند نواختن پیانو است،

ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.

دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد،
پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.
محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود.
‏‏اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است؛

خواندنی ها

- از نظر علم پرواز، زنبور عسل نباید بتواند پرواز کند. ولی چون زنبور عسل این موضوع را نمی داند، پرواز می کند.  "ماری اش"

- موفقیت، آموزنده بزرگی است، ناکامی، معلمی بزرگتر. "ویلیام هازلیت"

- دیروز از پادشاهان فرمان گرفتیم و در مقابل امپراتوران گردن خم نمودیم. اما امروز فقط در مقابل حقیقت زانو می زنیم، از زیبائی پیروی می کنیم و از عشق فرمان می گیریم. "خلیل جبران"

- به همه پدیده ها طوری نگاه کن انگار که برای اولین بار است آن را می بینی یا برای آخرین بار. آنگاه زندگی تو در زمین شکوهمند خواهد شد. "بتی اسمیت"

یک روز هزار سال


دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است تقویمش پر شده بود و تنها دو روز
تنها دو روز خط نخورده باقی بود.پریشان شد و آشفته و عصبانی
نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد.داد زد و بد وبیراه گفت ،خدا سکوت کرد
جیغ کشید و جار و جنجال راه انداخت
خدا سکوت کرد
آسمان و زمین را به هم ریخت خدا سکوت کرد
به پر و پای فرشته ها و انسان پیچید
خدا سکوت کرد
کفر گفت و سجاده دور انداخت خدا سکوت کرد
دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد
خدا سکوتش را شکست و گفت : عزیزم
اما یک روز دیگر هم رفت
تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی
تنها یک روز دیگر باقی است بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن لا به لای هق هقش گفت : اما با یک روز ؟
با یک روز چه کار می توان کرد ؟
خدا گفت : آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند ، گویی که هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی یابد ، هزار سال هم به کارش نمی آید
و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت حالا برو و زندگی کن
او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گوی دستانش می درخشید
اما می ترسید حرکت کند ، می ترسید راه برود ، می ترسید زندگی از لای انگشتانش بریزد قدری ایستاد بعد با خودش گفت : وقتی فردایی ندارم ، نگه داشتن این یک روز چه فایده ایی دارد بگذار این مشت زندگی را مصرف کنم
آن وقت شروع به دویدن کرد
زندگی را به سر و رویش پاشید
زندگی را نوشید و زندگی را بویید
و چنان به وجد آمد که دید می تواند تا ته دنیا بدود
می تواند بال بزند می تواند
او درآن یک روز آسمان خراشی بنا نکرد ، زمینی را مالک نشد ، مقامی را به دست نیاورد
اما
اما درهمان یک روز دست بر پوست درخت کشید ، روی چمن خوابید
کفش دوزکی را تماشا کرد ، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید
و به آنها که او را نمی شناختند سلام کرد
و برای آنها که او را دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد
او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد
لذت برد و سرشار شد و بخشید و عاشق شد و عبور کرد و تمام شد او در همان یک روز زندگی کرد
اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند
امروز او در گذشت ، کسی که هزار سال زیسته بود

ماهی کوچولو و ما آدم ها!

   ماهی مون هی می خواست یه چیزی بهم بگه . تا دهنشو وا می کرد آب می رفت تو دهنش نمی تونست بگه . دست کردم تو آکواریوم درش آوردم . شروع کرد از خوشحالی بالا پایین پریدن . دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو . اینقده بالا پایین پرید خسته شد وخوابیـــد . دیدم بهترین موقع است تا خوابه دوباره بندازمش تو آب.  الان چند ساعته بیدار نشده  یعنی فکرکنم بیدار شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده  و خودشو زده به خواب... .



 این داستان رفتار بعضی از آدم هایی است که کنارمونند. دوستشون داریم و دوستمون دارند ولی ما رونمی فهمند و فقط تو دنیای خودشون دارند بهترین رفتار را با ما  می کنند.

راز درخت ها



درختها در طلب نور شاخه هاشون رو به سوی خورشید بلند می کنند ،

پس چرا شبها شاخه هاشون رو پایین نمی یارن؟


گفت : شاید دستهاشون به سمت آسمونیه که منظور از اون خورشیدش نیست ،

بلکه منظور خدای آفریننده خورشیدشه ...


اگر اینطور نگاه کنیم میتوانیم به جواب برسیم .

--------

و من این روزها به قنوت درختان غبطه میخورم ...



چند جمله جالب...

در شگفتم که سلام آغاز هر دیداری است ولی در نماز پایان است. شاید بدین معناست که پایان نماز آغاز دیدار است. (علی شریعتی)

 

همیشه سنگ های کوچک, سنگ های بزرگ را نگه میدارند.

 

حضور هیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست،خداوند در هر حضور رازی نهان کرده برای کمال ما، خوش آن روزی که دریابیم راز این حضور را..... 

 

صبر کردن دردناک است وفراموش کردن دردناک تر ولی از این دو دردناک تر این است که ندانی باید صبر کنی یا فراموش


اگر روزی ترکت کردند بدان که با تو بودن لیاقت می خواهد (چارلی چاپلین)