به نام خداوند رحمان و رحیم
هرگز زانو نخواهم زد. حتی اگه سقف آسمان از قامتم کوتاه تر باشد! ایستاده بمیرید بهتر است از اینکه روی زانو هایتان زندگی کنید. (کوروش بزرگ)
تف به این شانس....
تو اخبار میگفت یارو داشته تو کوه قدم میزده یه زمرد پیدا کرده به ارزش چند میلیون دلار!
اونوقت من دیروز داشتم تو خیابون راه میرفتم یه ۲۵ تومنی دیدم اومدم بردارمش خشتکم پاره شد!!!
.
ﺭﻓﺘﻢ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺧﺮﯾﺪﻡ ...
.دﺧﺘﺮ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﺴﺘﯿﺶ؟؟
ﻣﯿﮕﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻧﺮﻩ ...
ﻣﯿﮕﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﮔﻪ ﻣﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻧﻤﯿﺒﺴﺘﯿﺶ؟؟
ﺍﻻﻥ 2 ﺳﺎﻋﺘﻪ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻢ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﻩ ﻣﺎﺩﺱ،ﻣﯿﮕﻪ ﭘﺲ
ﭼﺮﺍ ﺑﺎﺯﺵ ﻧﻤﯿﮑﻨﯽ؟؟
ﻣﯿﮕﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻧﺮﻩ !!
ﻣﯿﮕﻪ ﻣﻨﻮ ﺍﺳﮑﻮﻝ ﮔﯿﺮ ﺁﻭﺭﺩﯼ؟ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺩﻭﺟﻨﺴﻪ ﻫﻢ
ﻣﮕﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ؟؟؟!!!
گوسفند از خنده سرشو میکوبید به درخت
.
ﻓﺪﺭﺍﺳﻴﻮﻥ ﺷﻨﺎﻱ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺑﺎﻧﻮﺍﻥ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﺩﺭ ﻣﺴﺎﺑﻘﺎﺕ
ﺷﻨﺎﻱ ﺍﻟﻤﭙﻴﮏ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﻨﻨﺪ؛
ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺭﺷﺘﻪ ﻫﺎﻱ ﺷﻨﺎﻱ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻭ ﻗﻮﺭﺑﺎﻏﻪ،
ﻃﺮﺡ:
" ﺷﻨﺎﻱ ﺳﻔﺮﻩ ﻣﺎﻫﻲ " ﺭﺍﺑﻪ ﻓﺪﺭﺍﺳﻴﻮﻥ ﺟﻬﺎﻧﻲ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﺩﺍﺩ !!
.
ﺩﻡ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﯾﻪ ﻣﻬﺪﮐﻮﺩﮎ ﻫﺴﺖ یه ﻧﺎﻇﻢ ﺯﻥ ﻏﺮﻏﺮﻭ ﺩﺍﺭﻩ ...
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺯﻭﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺩ ﻣﯿﺰﺩ:
ﺍﻣﯿﺮ ﻋﻠﯽ ﻧﺪﻭ ...
ﺍﻣﯿﺮ ﻋﻠﯽ ﻧﮑﻦ ...
ﺍﻣﯿﺮ ﻋﻠﯽ ﯾﺎﺷﺎﺭ ﺭﻭ ﻧﺰﻥ ...
ﺍﻣﯿﺮ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﻬﺘﯽ ﺭﻭ ﺑﻬﺶ ﺑﺪﻩ ...
ﺍﻣﯿﺮ ﻋﻠــــﯽ ....
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪ ﯾﻬﻮ ﻗﺎﻃﯽ ﮐﺮﺩ ﺳﺮﺷﻮ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ:
ﺍﻣﯿﺮ ﻋﻠﯽ ﺗﻮﻟﻪ ﺳﮓ دهن مارو سرویس کردی ﯾﻪ ﺟﺎ ﺑﺘﻤﺮﮒ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﺮه خر
پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت!!
.
بابام یه ساعته خیره شده به من!بهش میگم: چیه؟ چرا اینجوری نیگام میکنی؟؟میگه: حضرتِ عباسی قیافۀ خودته یا داری مسخره بازی در میاری؟:|
.
طرف استاتوس زده دلم گرفته:پسره کامنت گذاشته: “۴۳*۸۵۴*۰۲۱”تخلیه چاه اکبر و شُرکاء
.
تو یه پاساژ راه میرفتم که یهو خوردم به یه نفر و اون افتاد زمین سریع رفتم بلندش کنم و گفتم واقعا عذرخواهی میکنم وقتی دستشو گرفتم دیدم طرف از این مجسهای مانکنی هست که جلوی مغازه میذارن :|اطرافمو که نگاه کردم دیدم یه یارو داره بهم نگاه میکنه و یه لبخند تمسخر هم رو لباشه.بهش گفتم خنده داره من فکر کردم آدمه.یارو چیزی نگفت خوب که دقت کردم دیدم همونم یه مانکن دیگه است :|کلا دیگه سرمو انداختم پایین زدم به چاک!
استادهای دانشگاه رو بردن تو هواپیماز بلندگو اعلام کردن که"این هواپیما ساخت دانشجوهای شما هست..!همه اساتید فرار کردن!جز یه استادپرسیدن :چرا نشستی؟استاد گفت:اگه این هواپیما ساخت دانشجوهای منه روشن هم نمیشه چه برسه به پرواز!!
لطفا به ادامه مطلب توجه فرمایید...
چمدونش را بسته بودیم،با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود.
کلا یک ساک داشت ،کمی نون روغنی، آبنات، کشمش ،چیزهایی شیرین، برای شروع آشنایی …
گفت: "مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم یک گوشه هم که نشستم نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه!”
گفتم: "مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرن.”
گفت: "کیا منتظرن؟ اونا که اصلا منو نمیشناسن! آخه اون جا مادرجون، آدم دق میکنه ها، من که اینجا به کسی کار ندارم اصلا، اوم، دیگه حرف نمی زنم. خوبه؟ حالا میشه بمونم؟”گفتم: "آخه مادر من، شما داری آلزایمر می گیری همه چیزو فراموش می کنی!”
گفت: "مادر جون، این چیزی که اسمش سخته رو من گرفتم، قبول! اما تو چی؟ تو چرا همه چیزو فراموش کردی پسرم؟!”خجالت کشیدم …!
حقیقت داشت، همه کودکی و جوونیم و تمام عشق و مهری را که نثارم کرده بود،
فراموش کرده بودم.اون بخشی از هویت و ریشه و هستیم بود،راست می گفت، من همه
رو فراموش کرده بودم!
زنگ زدم خانه سالمندان و گفتم که نمی ریم
توان نگاه کردن به خنده نشسته برلب های چروکیده اش رو نداشتم، ساکش رو باز کردم
نون روغنی و … همه چیزهای شیرین دوباره تو خونه بودند!
آبنات رو برداشت
گفت: "بخور مادر جون، خسته شدی هی بستی و باز کردی.”دست های چروکیدشو بوسیدم و گفتم:
"مادر جون ببخش، فراموش کن.”
اشکش را با گوشه رو سری اش پاک کرد و گفت:
"چی رو ببخشم مادر، من که چیزی یادم نمی یاد، شاید فراموش میکنم! گفتی چی گرفتم؟ آلمیزر؟!”
در حالی که با دستای لرزونش، موهای دخترم را شونه میکرد زیر لب می گفت: "گاهی چه نعمتیه این آلمیزر…!”
Vase wc toon siphoon begirid kheyli khoob
kar mikone
ﻣﻨﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻡ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﺁﻓﺘﺎﺑﻪ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ
ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺏ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻩ
ﺍﻻﻥ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ
ﮐﻪ ﺳﺎﯾﻔﻮﻥ بگیرﻢ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﯿﺎﯾﻢ ﻭﯼ ﭼﺖ !!
ﭼﻪ ﻃﺮﺯ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻧﻪ؟
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺑﺴﯽ ﺭﻧﺞ ﺑﺮﺩﻩ :|
عاشقانه ترین دیالوگ سریال جومونگ :
امپراطـــــــــــــــور ...
یوهــــــــــا ....
مامانم میگه پسرم همینجوری که نشستی پا اینترنت
این تخم مرغارم بزار زیرت جوجه شن…
احساس مسئولیت که نداری حداقل حس پدری رو تجربه کن !
ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﮔﻞ ﺩﻧﻴﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺍﻣﺎ ﻧﻪ …
ﺻﺒﺮ ﻛﻨﻴﺪ !
ﭘﺮﭼﻢ ﻛﻤﻚ ﺩﺍﻭﺭ ﺑﺎﻻﺳﺖ …
ﺑﻌﻠﻪ ﺍﻓﺴﺎﻳﺪﻩ ((((((((-
به استادم میگم استاد ما نسل سوخته ایم بخدا …
گفت نسل سوخته ماییم شما نسل پدر سوخته اید …
هیچی دیگه تا حالا اینقدر توی زندگیم قانع نشده بودم !
شما یادتون نمیاد هرکی بهمون فحش میداد کف دستمونو نشونش میدادیم میگفتیم آینه آینه ؛ حالا اگه جرات داری به بچه های امروزی فحش بده ، یه چیزی بهت میگه که باید معنیشو از بابات بپرسی !
صب سوار تاکسی بودم بعد راننده تاکسیه با ماشین پشتى دعواش شد ، پیاده شد گفت من اینجا وایسادم و واى خواهم ساد …
هروقت شارژ ایرانسل می گیرم و چشمم به اعدادش میوفته ، یاد رتبه کنکورم میوفتم ؛ بغض گلومو می گیره !
بچه ۶ساله رو دیدم با موبایل با دوستش حرف میزد :
مورد داشتیم یارو چربی خون داشته دکتر بهش گفته روزی6 کیلومتر پیاده روی کن.
بعد 6ماه زنگ زده به دکتره گفته رسیدم سر مرز ترکیه حالا باید چه بکنم؟ :))
.
توی آسانسور واساده بودم یه دختری هم سوار شد
اول ساکت بود بعد گفت: چطوری؟
گفتم: الحمدالله ...
یه نگاهی به من کرد و هندزفری شو جابجا کرد !
معلوم شد داره با تلفن حرف می زنه!
هیچی دیگه منم تسبیحم رو از تو جیبم در آوردم ادامه دادم:
الحمدالله الحمدالله الحمدالله الحمدالله الحمدلله
.
ﺭﻭ ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﭘﺎﮐﺴﺘﺎﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻟﻌﻨﺖ ﺑﺮ ﭘﺪﺭ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﮑﺎﻥ ﻣﻨﻔﺠﺮ ﺷﻮﺩ!!!